مثه خواب دیدن خوبه*:)*:)*:)*:)
+ کلّی بحث سر دادن ِ جعبه ی ِ نصفه ی ِ ویفر به هیئت یا نع !
{ مامان : چه بدی داره ، همه رو به هیئت دادیم حالا بقیش رو هم میدیم
بابا : من جعبه نصفه نمی برم زشته ، حرمت داره هیئت
مغازه ها بسته ست واستا شنبه جعبه میگیریم می بریم !}
ناراحت شدن بابا و عصبانی شدن من
راه افتادن من و بابا برای دادن آنها به هیئت
دیدن ِ گاو پیشونی سفید سر فلکه مسجد سیدالشهدا سر اذان
چهارشنبه اربعین - 94
اتفاق ِ رو مثه قشنگترین لباسی که خریده
یا اصلا مثل تنها گنجینه ای که پیدا کرده
برداشته گذاشته توو کمدش
هرچندساعت یه بار میره در ِ کمدُ باز میکنه ، خوب نیگاش میکنه
لبخند کشدار میزنه ، ذوق میکنه
بعد اینور و اونورشُ نیگا میکنه ببینه کسی نباشه یه وقت
آروم در ِ کمدُ میبنده و قفل میکنه و میره ..
نظرات شما عزیزان: